حالا میگی چیکار کنم؟

الان من یه مشکل اساسی با شعر دارم...
مشکل من از اونجا ناشی میشه که من همون در عنفوان کودکی شعر سرودن رو بوسیدم و گذاشتم کنار... و خب دلیلش هم این بود که شعر خوندن رو ترک کردم...
حالا چرا؟
به یک دلیل خیلی ساده! من شعر نمیفهمم!
به همین سادگی....
وقتی یکی میشه شاعر محبوب من یعنی من بین سه تا حداکثر ۷ تا از شعرهاش رو تونستم بخونم و بفهمم و لذت ببرم....
مغز من در قسمت پردازش جملات قلنبه سلنبه مشکل داره....
و یه مشکل بزرگتر هم با پردازش جملات ساده ولی بدون دلیل داره.. و توصیف و تعریف از طبیعت و حال واحوال و یار و اینا همه ش بی دلیله از نظر مغز من!
این از نوشتنم هم معلومه....

حالا این چرا یه مشکل اساسیه؟
چون دقیقا همین الان به شدت نیاز دارم شعر بگم!
اصلا یه جوری شده حال و احوالات درونیم که با روان نویسی و روان گویی مشکلم حل نمیشه....
و اگه زودتر شعر نگم میترکم.

۲ نظر:

  1. از من میشنوی
    بنویس
    بی هیچ قاعده و قانونی ...
    مفتعلن ، مفتعلن ، مفتعلن کشت مرا ...

    پاسخحذف