تا ۱۶ سالگی از کسی معذرت خواهی نکردم...
حتی یک بار... و این خیلی سخت بود برام.... خیلی وقتها شد که دلم میخواست بگم ببخشید و همه چی رو تمومش کنم ولی نتونستم....

اول ، دوم راهنمایی بودم که سر یه مساله ای که یادم نیست با مامانم حرفم شده بود و قهر بودیم. یعنی اون با من سرسنگین بود. قضیه خیلی کش اومد....
یه روز با ناپدری م رفتیم بیرون دو تایی.. دم در خونه که داشتیم میرفتیم ازم پرسید چرا ازش عذرخواهی نمیکنی؟
بهش گفتم به خدا نمیتونم... خیلی دلم میخواد ها.. ولی نمیتونم.. دست خودم هم نیست....
از فرداش مامانم دوباره با من خوب شد...

این به کنار که ترجیح میدادم بمیرم تا عذرخواهی کنم ..... چه پدر و مادر باشعوری داشتم.

۳ نظر:

  1. شاید بی‌ ربط باشه، و صد البته که من اصلا نمیدونم هیچی‌، اما خوب این اسم "نا پدری" واسه خیلی‌ از ناپدری‌ها نا حقه. اما واقعا عجب پدر و مادری.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اتفاقا نه تنها بیربط نیست بلکه خیلی وقتها نمینویسم چون نمیتونم از این کلمه استفاده کنم.
      این دفعه هم خیلی زور زدم که یه چیز دیگه بنویسم ولی دیدم هرچی بگم باید کلی بعدش توضیح بدم و این موضوع رو مزخرفترش میکنه...
      پس بیخیال شدم. من که از پدرم هم بیشتر دوستش داشتم.

      حذف