امروز اولین جلسه ی رواندرمانی بود....
من قبلا هم از این جلسه ها داشتم... پنج سال پیش شروع شد.... و تا همین حالا ها هم ادامه داشت....
یادمه هر دفعه جوری کوبیده میشدم که انگاری به قصد کشت کتکم زده باشن....

امروز اما یه جور دیگه ای بود.... از وقتی اومدم تا همین الان مشغول گریه کردن بودم....
دوباره شروع شد....
دوباره دیوونگی های من شروع شد...

من دیگه فکر نکنم توانی برای نوشتن برام باقی مونده باشه....

اما تا یادم نرفته بهتون بگم...
من یکی از خوشبخت ترین آدمهای روی زمینم...
ای دنیا ... ممنون!

۵ نظر:

  1. پر از تضاد بود، پر از نفهمی‌های من، گریه خوبه، خیلی‌، خوشحالم که خوشبختی‌، خوشبخت باش، خوشبخت بمون.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. میدونستی از اون آدمهای دوست داشتنی هستی که میتونی دوست خیلی خوبی برای آدمهای خاص باشی؟

      حذف
    2. حقیقتش در این یک مورد خیلی‌ مطمئن نیستم، تو هم مطمئن نباش آنی‌ جان!

      حذف
    3. دقت نکردی دیگه... گفتم دوست خیلی خوبی برای آدمهای خاص...
      وگرنه کاملا مشخصه که نمیتونی برای آدمهای معمولی دوست خیلی خوبی باشی.... چون متفاوتی.

      حذف
  2. من هم وقتی زندگی ، خصوصا خوشبختی هام رو خیلی جدی میگیرم همینجوری میشم ، فقط مواظب باش توی دام داروهای این دکترها نیفتی آنی جان ...

    پاسخحذف