در پی زیستن زندگی خویش. هاها

 نمیدونم چرا شاید به خاطر فضاش بود که از تويیتر هیچوقت خوشم نیومد. حالا هم که اول بلواسکای و بعد این تریدز. یادم میاد موقعی که قرار بود از ویندوز اکس‌پی مهاجرت کنیم چقدر من مقاومت کردم. تا جایی که دیگه نمیشد ازش استفاده کرد. بهترین ویندوزی بود که وجود داشته تا الان. 

کلا آدم مقاومی‌ام من. البته فقط در مقابل تغییر. در واقع ترسو هستم و نمیخوام از دایره امن خودم خارج بشم. اما شدم و بدجوری هم شدم. یعنی هرکاری رو که می‌ترسیدم انجام دادم. یعنی دیگه از این بالاترکه رفتم روی صحنه تاتر و بازی کردم؟ آدمی که وقتی پیش دوستای صمیمیش باشه و تعدادشون از سه تا بشه چهارتا دیگه جلوشون نمیتونست حرف بزنه؟ دیگه باید چکار میکردم که نکردم؟ ازدواج کردم. آره بخند.. من از ازدواج هنوز هم میترسم. هنوز یکی بیاد بگه میخوام ازدواج کنم من پس میفتم. وقتی زبان بلد نبودم رفتم جلو و حرف زدم. به همه تماسهای تلفنی جواب دادم. پس باید بگیم من آدم شجاعی ام. چون علیرغم ترسهای زیادم بازهم ادامه دادم. اما خسته شدم دیگه. هنوز نتونستم این رو هضم کنم که قرار نیست هیچ وقت توی زندگی به یک نقطه امنی برسم و نفس راحت بکشم. این که تا زنده‌ایم این مبارزه ادامه داره. فعلا نیاز به استراحت دارم. تا جلوی پنیک رو بگیرم. نیاز دارم نیروهام رو جمع کنم. 

اگه ازدواج نکرده بودم و بچه دار نشده بودم باید تا حالا مرده می‌بودم. و یا اینکه خودم رو می‌کشتم. ادامه زندگی واقعا ممکن نبود. یعنی بود. ولی گه تر از گه بود. 

الان نیاز به فعالیت بدنی شدید دارم ولی همه بدنم درد میکنه. درد واقعی. و نمیتونم کاری کنم. من از مرگ می‌ترسم فقط چون تغییر بزرگیه. وگرنه چه بهتر که بعدش هم هیچی نباشه و همه چی تموم بشه و مغزم ساکت بشه. اگر هم بعدش چیزی بود که باز هم مهم نیست. میرم چند تا فحش ناجور بهشون میدم گه سگا رو که من رو فرستادن این دنیا. 

آخ چقدر خوبه همینطور شرو ور گفتن. چیه بابا همه ش منطقی و عاقل باشیم و حرفهای مطلوب بزنیم یا توهم برمون داره که آدم حسابی شدیم و میتونیم فاز نصیحت برای بقیه برداریم. هیچ کس توی این دنیا هیچ گهی نیست. فاک یو همه.

آخیش .روزهاست که میخوام این فاک یو بگم. از ذهنم نمیره بیرون. فاک یو فاک یو فاک یو. انقده خوبه. امتحانش کن. حالا هرکلمه ای که بیشتر بهت میچسبه. همون رو امتحان کن.

تازه الان چند خطه که دیگه نیم فاصله رو هم رعایت نمیکنم و به تخمم هم نیست حالا من که تخم ندارم. ولی انقدر حواله تخمدونم کردم که تخمدونم درد گرفت. 

من اون آدم با کلاسه نیستم که نیاز پیدا کرده چرت و پرت بگه. من همون آدم چرت و پرته هستم که سالها سعی کرد با کلاس باشه و خیلی خر بود. 

به خدا


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر