داشتم به خودم فکر میکردم...
آدم وقتی خودشیفته باشه به خودش فکر میکنه دیگه... اصلا هرکی خودشیفته نباشه یه عیبی ایرادی داره روانش.... آدم وقتی نرماله خودشیفته س.... حتی تا حدی که میره توی آینه نگاه میکنه و قربون خودش میره.... بعد اونایی که میگن این دیوونه ست به این زشتی چقدر از خودش خوشش میاد اشتباه میکنن... خودشون دیوونه ن...
حالا... اصلا چی میخواستم بگم؟
آها یادم اومد... داشتم فکر میکردم علیرغم هیجانات بیشمارم عکس العملهای خیلی آرومی دارم....
مثلا وقتی دارم عین اسپند بالا و پایین میپرم همه بهم میگن چه آرامشی داری!!!!
حتی یادمه یه همکلاسی داشتیم توی دانشگاه که یه بار به قدری ناراحت بود که برگشت به من گفت همه که مثل تو بی غم نیستن!!!!
خلاصه یاد اون روز افتادم... یاد فری... که اومده بود محل کارم... وسط روز.... که من بیخیال کار شدم و زدم بیرون... که همون روز کلی راجع به بچه دار شدنش حرف زدیم.... که یادم نیست چی بهش گفتم ولی هرچی بود مهم بود...
اون روز بعد مدتها همدیگه رو میدیدیم... دلمون یه ذره شده بود....
بعد که همدیگه رو دیدیم فوری رفتیم تو بغل هم... من سفت تو بغلم گرفتمش و ولش نکردم... بدون یک کلمه حرف... حتی بدون اینکه جواب سلامش رو بدم....
بعدا برام تعریف کرد که انقده از دیدنت ذوق کرده بودم که میخواستم جیغ بکشم ولی تو بغلم کردی اونجوری و یهو من سکوت محض شدم... همه ی جیغام رفت!!!!!
آدم وقتی خودشیفته باشه به خودش فکر میکنه دیگه... اصلا هرکی خودشیفته نباشه یه عیبی ایرادی داره روانش.... آدم وقتی نرماله خودشیفته س.... حتی تا حدی که میره توی آینه نگاه میکنه و قربون خودش میره.... بعد اونایی که میگن این دیوونه ست به این زشتی چقدر از خودش خوشش میاد اشتباه میکنن... خودشون دیوونه ن...
حالا... اصلا چی میخواستم بگم؟
آها یادم اومد... داشتم فکر میکردم علیرغم هیجانات بیشمارم عکس العملهای خیلی آرومی دارم....
مثلا وقتی دارم عین اسپند بالا و پایین میپرم همه بهم میگن چه آرامشی داری!!!!
حتی یادمه یه همکلاسی داشتیم توی دانشگاه که یه بار به قدری ناراحت بود که برگشت به من گفت همه که مثل تو بی غم نیستن!!!!
خلاصه یاد اون روز افتادم... یاد فری... که اومده بود محل کارم... وسط روز.... که من بیخیال کار شدم و زدم بیرون... که همون روز کلی راجع به بچه دار شدنش حرف زدیم.... که یادم نیست چی بهش گفتم ولی هرچی بود مهم بود...
اون روز بعد مدتها همدیگه رو میدیدیم... دلمون یه ذره شده بود....
بعد که همدیگه رو دیدیم فوری رفتیم تو بغل هم... من سفت تو بغلم گرفتمش و ولش نکردم... بدون یک کلمه حرف... حتی بدون اینکه جواب سلامش رو بدم....
بعدا برام تعریف کرد که انقده از دیدنت ذوق کرده بودم که میخواستم جیغ بکشم ولی تو بغلم کردی اونجوری و یهو من سکوت محض شدم... همه ی جیغام رفت!!!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر