یک - چند ساعت وقت لازم بود برای پیاده کردن گودر... برای حذف ۶۰-۷۰ تا وبلاگ که دیگه یا تعطیل شده بودن یا جذابیتی برام نداشتن... دو سه تاشون هم رمز گذاشته بودن برای پستهاشون...
ریختمشون دور ....
بیشتر وقت نداشتم که بقیه رو هم پاکسازی کنم....
یک فولدری بود که موضوع خاص بود ... کلا پاکش کردم.... این هم یه فصلی بود در زندگی من که بسته شد...
دو- عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد...
حالا چی میشه خودمون بشیم عدو! یه سری کارهای غم انگیزی صورت دادم که حالا نشستم و میگم خیره اگر خدا بخواد!!!
یه سری روابط که تموم شدن.... یه روز باید تموم میشدن... همه ی روابط که ابدی نیستن... لزومی هم نیست....
پس درست موقعیت رو تشخیص بدم و ناراحت نکنم خودم رو....
سه - دیشب که دیگه نزدیکهای صبح بود که با هم حرف زدیم.... اما تا ساعت ۶ که خوابیدم همه ش خوابت رو دیدم...
این گفتگو به نظرم خیلی سنگین بود.... خیلی....
امیدوارم سنگها کنده شده باشه و الان سبک شده باشی....
چهار-
بیماری / علت احتمالی
آرتروز / این احساس که هیچ کس دوستم ندارد. انتقاد و نفرت و انزجار
ناراحتیهای زانو / غرور شدید و خودپسندی مفرط. عجز از زانو زدن و خم شدن. انعطاف ناپذیری و تسلیم نشدن
منبع : کتاب شفای زندگی لوییز هی
به نظر من که درست میاد... میشه در موردش حتی بحث کرد.... من که پایه م.... :دی
پنج - وبلاگ نوشتن و وبلاگ خوندن رو دوست دارم... مهم نیست که از نظر تو کار بیخودی باشه.
ای بابا یه اشتباهی کردم حالا چرا اینقدر گنده اش میکنی !!!!!!!!
پاسخحذفدلم واست تنگ شده راستی تو رفتی پارک قیطریه ؟؟؟؟؟
ویدا
اول اینکه ما مخلص خانومی که شما باشی هستیم!
حذفنه نرفتم و نمیرم مگه تو باشی!
منهم فکر کنم با یه چیزای این کتابه موافقم .
پاسخحذفمن فکر کنم تو با خیلی چیزا موافقی و خودت هم خبر نداری
حذفچه خوب که می شه اینجا خوندت. دلم برات تنگ شده بود
پاسخحذفنمیدونستم تو هم منو میخونی....
حذفخوشحالم.
:********
پاسخحذفباشه!!!
حذف:D