دیگه حالم ازت بهم میخوره....
انقده روی اعصابمی که حتی نمیتونم بشینم منطقی فکر کنم که چرا.... و چه وجه تشابهی من و تو داریم که من دوستش ندارم...
فعلا در مرحله ی تحملت به سر میبرم...
اسمش رو گذاشتم مرحله ی گذار.... آخه انقده مهم نیستی که تا ابد طول بکشی...
فقط زور میزنی هی ... هی زور میزنی فقط.....
نمیدونم چرا روی اعصابتم که لج کردی با من.... لج میکنی و لج میکنم... روی اعصابی و روی اعصابم....
میخوام بدونم این صرفا یه دایره ست یا یه خط شروعی هم بوده...
دقیقا یاد یه نفر میفتم...
یه نفر که توی زندگیم مهمه و توی همین سیکل معیوب گیر کردم باهاش....
چرا این آدمها دارن زیاد میشن؟
روز به روز فرهنگ لغات مشترکم با آدمهای اطرافم کم میشه...
احساس خوبی نیست... یه جور ناتوانی در تغییر شرایط محیطی...
میبینم که نمیفهمه ... میبینم که یه جای کار ایراد داره ولی نمیتونم هیچ کاری بکنم....
تا وقتی این موضوع مرتبط به آدمهای بی اهمیت باشه خیالی نیست ولی وقتی به نزدیکترها و مهم ترها هم سرایت میکنه دیگه خیالی هست....
خیالی هست...
هست....
انقده روی اعصابمی که حتی نمیتونم بشینم منطقی فکر کنم که چرا.... و چه وجه تشابهی من و تو داریم که من دوستش ندارم...
فعلا در مرحله ی تحملت به سر میبرم...
اسمش رو گذاشتم مرحله ی گذار.... آخه انقده مهم نیستی که تا ابد طول بکشی...
فقط زور میزنی هی ... هی زور میزنی فقط.....
نمیدونم چرا روی اعصابتم که لج کردی با من.... لج میکنی و لج میکنم... روی اعصابی و روی اعصابم....
میخوام بدونم این صرفا یه دایره ست یا یه خط شروعی هم بوده...
دقیقا یاد یه نفر میفتم...
یه نفر که توی زندگیم مهمه و توی همین سیکل معیوب گیر کردم باهاش....
چرا این آدمها دارن زیاد میشن؟
روز به روز فرهنگ لغات مشترکم با آدمهای اطرافم کم میشه...
احساس خوبی نیست... یه جور ناتوانی در تغییر شرایط محیطی...
میبینم که نمیفهمه ... میبینم که یه جای کار ایراد داره ولی نمیتونم هیچ کاری بکنم....
تا وقتی این موضوع مرتبط به آدمهای بی اهمیت باشه خیالی نیست ولی وقتی به نزدیکترها و مهم ترها هم سرایت میکنه دیگه خیالی هست....
خیالی هست...
هست....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر