سوال ممنوع

نیستی. گوشیت رو جواب نمیدی. میخواستم برات گریه کنم. میخواستم اعتراف کنم. به همه ی خودآزاریهایی که داشتم. 
میخواستم برات بگم که چقدر دوست دارم کتک بخورم ولی هیچوقت اعتراف نکردم چون که همیشه توی ذهن من فرو رفته بوده که یه آدم یا باید خیلی بدبخت و حقیر باشه یا خیلی دیوونه که همچین چیزی رو بخواد. اما هیچکس فکر نکرد این مدل خودآزاری ساده ترینشه. اینکه چه همه آدم دارن خودشون رو از نظر روانی کتک میزنن وشکنجه میکنن ولی کسی به تخمش هم نیست که این بابا داره خودآزاری میکنه. و من چقدر خسته س روحم و به تبع اون جسمم. که میخوام خودم رو در آغوش بگیرم و ازش عذرخواهی کنم بابت این آدم گهی که هستم و تو گوشی رو برنداشتی. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر