این روزها توی فیس بوک مینویسم...
این روزها مثل بقیه روزها و خیلی بیشتر از بقیه روزها خوشبختم....
گاهی خوشبختی به قدری حسش زیاده که هیجان میاره و قاطی میکنم....
این روزها به این فکر میکنم که دیگه یه وبلاگ نویس نباشم...
این قسمت از درونم ارضا شده و دیگه هیچ معنی و مفهومی برام نداره...
آینده رو هم نمیدونم.....
پا تو کفش کائنات کردم و کائنات بزرگواری کرد و به روی خودش نیاورد.
همه چی خوبه.....
همه چی خوبه که خیلی خوبه اما بیا و خانمی کن وبلاگ رو ول نکن بابا جان!
پاسخحذفشما عزیز دل منی با اون جوجوی نازنینت....
حذفیکبار گفتی که دوست داشتی تو فیسبوک من رو داشته باشی و این یک درخواست نیست و فقط یک احساس درونی است و من هیچ نداشتم که بگم. فکر میکنم امروز من اونجایی هستم که دوست دارم حالا که اینجا نمینویسی توی فیسبوک داشته باشمت، این یک درخواست نیست و فقط یک احساس درونیست!
پاسخحذفبهرحال آلن جان من پایه م....
حذفهروقت خواسته باشی هستم....
جواب رو اونجا برات گذاشتم، ایمیلت رو برام بگذار آنی جان.
حذفخوشحالم که خوشحالی.
پاسخحذفبرعکس من دی اکتیوش کردم آنی جان ... علیرغم میل باطنی ... فقط چون جنبه تحمل یه چیزهایی رو نداشتم ... آلن میدونه .
پاسخحذفآنی خیلی گشتم تا پیدایت کردم، آنی دلم برایت تنگ شد. کجایی؟ خوبی؟
پاسخحذفآنی عزیز من
پاسخحذفآنی عزیز من
پاسخحذفما که هر بار پا توی کفش کائنات کردیم چیزی انگشت شست مان را نیش زد
پاسخحذف