دل به دل راه داره

خب اولش با خود من شروع شد. من واکنش و حس خیلی بدی نسبت بهشون داشتم. و راستش هیچوقت نفهمیدم چرا ولی خیلی سعی کردم که با این حس و این نوع واکنش مسخره و بچگانه مبارزه کنم. آخرش دل رو زدم به دریا و رفتم سمتشون. من اول چراغ سبز نشون دادم. اما خب اینا آدمای من نبودن. آدمای بدی نیستن اصلا ولی یه دنیا فاصله دارن با من. متوهم و از خود متشکر هستن. بیشتر از یه آدم معمولی. و خب من هم باج بده نبودم. راه نیومدم باهاشون. پاچه خاری نکردم و خیلی راست و بی‌رودربایستی حسم رو نشون دادم. هرجا هم حرفی بود نظرم رو گفتم. گفتم که به نظرم خودشون آدمهای خوبی هستند ولی کارشون خیلی مزخرفه. حتی کاری که من باهاشون همکاری داشتم. البته تک و توک کار خوب هم ازشون دیدم ولی انقدر نبوده که باعث بشه رغبت کنم هر دفعه کاری بود ازشون ببینم. 

از همین تریبون که کسی نمیخونه بگم که باهاشون دشمنی ندارم. دوستشون هم دارم. ولی شما رو به خیر و ما رو به سلامت. 

سرم درد میکنه. مال بی‌خوابیه. پس امشب حرفی ندارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر