امروز زانوم رو از تو دیدم!

یعنی وقتی از یه چرت وسط روز پا شدم. اول یه اسکلت رو دیدم... بعد هیکلی رو که این استخون باید بلند میکرد و تحمل میکرد... و چه ناگزیر بود از حمل این همه وزن برای همه ی عمر....
بمیرم برات زانوی نازنینم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر