چند وقت پیش با دوستی حرف میزدم.
دوستی که هروقت باهاش حرف زدم قسمت بزرگی از نیازهای شخصیتم ارضا شده و لذت میبرم از وجودش در زندگیم.
در بحثی دو جانبه به این نکته ی طلایی به صورت خیلی تصویری پی بردم که لزومی نداره من درست باشم.
فقط گاهی باید باشم.
گاهی در برهه هایی از زمان صرفا باید تصمیم گرفت و این مهمترین حرکته... و حتی یک درصد هم لزومی نداره که تصمیم درست بگیری!!! مخصوصا که تصمیم درست وجود نداشته باشه. و تو هر تصمیمی بگیری از یه زاویه غلطه!
الان خیلی احساس بهتری نسبت به خودم دارم.
باید یه عمر کار اشتباه میکردیم و یواش یواش میرسیدیم به اینکه چه کاری درسته....
نه اینکه الان بعد یه عمر دودل بودن بین کار درست و نادرست تازه برسیم به اینکه گور بابای اشتباه... اون کاری رو بکن که الان باید بکنی!

۳ نظر:

  1. اما من هنوزم شک دارم، کاش منم به همینی که شما گفتی رسیده بودم، شاید یه روزی برسم، اما هنوز نرسیدم!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. امیدوارم اگه قراره به این موضوع برسی خیلی زود برسی... خیلی حس بدیه بعد کلی سال زندگی بفهمی که بیخودی خودت رو اذیت کردی!

      حذف
  2. امیدوارم. میدونم که خیلی بهتره!

    پاسخحذف