به شدت دلم میخواد الان خودم رو بغل کنم و فشار بدم....
دلم میخواد از خودم بیام بیرون...
از روبرو خودم رو ببینم... به خودم لبخند بزنم... سرم رو کج کنم و نگاهش کنم... اونم لبخند بزنه و سرش رو کج کنه و نگام کنه....
دلم میخواد دستهای خودم رو توی دستهام بگیرم... بعد بغلش کنم و فشارش بدم....
بوسش کنم...
دلم میخواد باهاش حرف بزنم...
دوستش بشم....
دوستش داشته باشم و دوستم داشته باشه...
عجب بیعدالتی بزرگیه که نمیتونم!!!! چه خوشبختیم که نمیفهمیم چه کلاهی سرمون رفته اکثر اوقات!!!!
دلم میخواد از خودم بیام بیرون...
از روبرو خودم رو ببینم... به خودم لبخند بزنم... سرم رو کج کنم و نگاهش کنم... اونم لبخند بزنه و سرش رو کج کنه و نگام کنه....
دلم میخواد دستهای خودم رو توی دستهام بگیرم... بعد بغلش کنم و فشارش بدم....
بوسش کنم...
دلم میخواد باهاش حرف بزنم...
دوستش بشم....
دوستش داشته باشم و دوستم داشته باشه...
عجب بیعدالتی بزرگیه که نمیتونم!!!! چه خوشبختیم که نمیفهمیم چه کلاهی سرمون رفته اکثر اوقات!!!!
"سرم رو کج کنم و نگاهش کنم... اونم لبخند بزنه و سرش رو کج کنه و نگام کنه". این قسمته نوشته دو بار سرم رو کج کردم (دفعه دوم به سمت مخالف) و لبخند زدم، نمیدونم چرا!
پاسخحذفعاشقتم!!!
حذفارادتمندم!
پاسخحذف