به شدت دلم میخواد الان خودم رو بغل کنم و فشار بدم....
دلم میخواد از خودم بیام بیرون...
از روبرو خودم رو ببینم... به خودم لبخند بزنم... سرم رو کج کنم و نگاهش کنم... اونم لبخند بزنه و سرش رو کج کنه و نگام کنه....
دلم میخواد دستهای خودم رو توی دستهام بگیرم... بعد بغلش کنم و فشارش بدم....
بوسش کنم...
دلم میخواد باهاش حرف بزنم...
دوستش بشم....
دوستش داشته باشم و دوستم داشته باشه...
عجب بیعدالتی بزرگیه که نمیتونم!!!! چه خوشبختیم که نمیفهمیم چه کلاهی سرمون رفته اکثر اوقات!!!!

۳ نظر:

  1. "سرم رو کج کنم و نگاهش کنم... اونم لبخند بزنه و سرش رو کج کنه و نگام کنه". این قسمته نوشته دو بار سرم رو کج کردم (دفعه دوم به سمت مخالف) و لبخند زدم، نمی‌دونم چرا!

    پاسخحذف